تنهاترین تنهام |
|
زهر عشق
تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق
که نامی خوشتر از اینت ندانم
وگر هر لحظه رنگی تازه گیری
به غیر از زهر شیرینت نخوانم
تو زهری زهر گرم سینه سوزی
تو شیرینی که شور هستی از توست
شراب جان خورشیدی ،که جان را
نشاط از تو،
غم از تو ،
مستی از توست
به آسانی مرا از من ربودی
درون کوره غم آزمودی
دلت آخر به سر گردانی ام سوخت
نگاهم را به زیبایی گشودی
بسی گفتند:«دل از عشق برگیر!
که نیرنگ است و افسون است و جادوست!»
ولی ما دل به او بستیم و دیدیم
که او زهر است اما نوشداروست !
چه غم دارم که این زهر تب آلود
تنم را در جدایی می گدازد
از آن شادم که در هنگامه درد
غمی شیرین دلم را می نوازد
اگر مرگم به نا مردی نگیرد
مرا مهر تو در دل جاودانی است
وگر عمرم به ناکامی سر آید
تو را دارم که مرگم زندگانی است. |
نظرات شما عزیزان:
|
شنبه 15 بهمن 1390برچسب:, توسط امیر حسن سیمرغ |
|
|
|
|